آزاد شدم
ديگه هيچ حصاري دور ورم نيست
رها شدم کسي بهم کاري نداره
ديگه خبري از دويدن و ترس
گريه و خنده اميد و آرزو نيست
اينجا همه جا سوت و کوره
همه جا تاريکه
چقدر اينجا من آرومم
بي حسم بي احساسم
بي دردم بي روحم
بي خيالم خاموشم
من به اين آزادي بد بينم
چقدر زود مردن سراغم اومد
من دلم هيچي نمي خواد
اما از زبان مادرم
دلم زنده شدن مي خواد
درباره این سایت